روزمرگم هرکه شیون کندازدوروبرم دور کنید همه را مست و خراب ازمی انگورکنید مردغسال مرا سیر شرابش بدهید مست مست از همه جاحال خرابش بدهید برمزارم نگذاریدبیایدواعظ پیر میخانه بخواند غزلی ازحافظ جای تلقین به بالای سرم دف بزنید شاهدی رقص کندجمله شماکف بزنید روزمرگم وسط سینه من چاک زنید اندرون دل من یه قلمه تاک زنید روی قبرم بنویسیدوفادار برفت آن جگرسوخته خسته ازاین دار برفت
صفحه ای از وصیت نامهمولانا
شما را وصيت مي کنم به ترس از خدا در نهان و عيان و اندک خوردن و اندک خفتن و اندک گفتن و کناره گرفتن از جرم و جريتها و مواظبت بر روزه و نماز برپا داشتن و فرونهادن هواهاي شيطاني و خواهشهاي نفساني و شکيبايي بردرشتي مردمان و دوري گزيدن از همنشيني با احمقان و نابخردان و سنگدلان و پرداختن به همنشيني با نيکان و بزرگواران همانا بهترين مردم کسي است که براي مردم مفيد باشد و بهترين گفتار کوتاه و گزيده است و ستايش از آن خداوند يگانه است
وصیت نامهحسین پناهی:شاعر،کارگردان وبازیگر
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش مي طلبم.
وصیت نامه کوروش
من در طول مدت عمر خود هر آرزويی كه داشتم برآورده شد ، دست به هر كاری كه زدم پيروز شدم دوستان و يارانم از تدبير من برخوردار بودند .دشمنانم جملگی فرمانم را با رقبت گردن نهادند.قبل از من وطنم سرزمين كوچك و گمنامی بود كه هر سال مورد تاخت و تاز و تجاوز قرار می گرفت و حالا درآستانه مرگ من ، آنرا بزرگترين و مقتدرترين و شريف ترين كشور آسيا به دست شما می سپارم . من به خاطر ندارم در هيچ جهادی برای عزت ، سربلندی و كسب افتخار برای ايران زمين مغلوب شده باشم . جمله آرزوهايم برآورده شد و سير زمان پيوسته به كام من بود . اما از آنجا كه از شكست در هراس بودم ، خود را از خودپسندي و غرور بر حذر داشتم . حتي در پيروزيهای بزرگ خود ، پا از اعتدال بيرون ننهادم . حال كه مرگ من نزديك است خود را بسی خوشبخت ميدانم زيرا : فرزندانی كه خداوند بر من عطا فرمود همگی سالم و در عين حال عاقل هستند و وطنم ايران از همه جهات مقتدر و پرشكوه می باشد و آيندگان مرا مردی خوشبخت و كامياب خواهند شمرد . من پيوسته معتقد هستم كه روح انسان پس از خروج از كالبد خاكی ، محو و فناپذير نمی گردد . مرگ چيزی است شبيه به خواب . در مرگ است كه روح انسان به ابديت می پيوندد و چون از قيد و علايق آزاد می گردد به آتيه تسلط پيدا ميكند و هميشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم به آنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه من هميشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگر اين چنين نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسيد كه در بقای او هيچ ترديدی نيست و پيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست از كژی و ناروايی بترسيد .اگر اعمال شما پاك و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد يافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجرای عدالت تسامح ورزيد ، ديری نمی انجامد كه ارزش شما در نظر ديگران از بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبون خواهيد شد من عمر خود را در ياری به مردم سپری كردم . نيكی به ديگران در من خوشدلی و آسايش فراهم می ساخت كه از همه شادی های عالم برايم لذت بخش تر بود .ديگر بس است ، پس از مرگ بدنم را موميایی نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد . زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ايران قرار دهيد تا ذره ذره های بدنم خاك ايران را تشكيل دهد .چه افتخاری برای انسان بالاتراز اينكه بدنش در خاكی مثل ايران دفن شود
این جا چرا می تابی؟ ای مهتاب، برگرد این کهنه گورستان غمگین دیدنی نیست جنبیدن خلقی که خشنودند و خرسند در دام یک زنجیر زرین، دیدنی نیست می خندی، اما گریه دارد حال این شهر
****************
وصیت نامهویکتور هوگو
وصیت نامه ویکتور هوگو پنج سطر بیشتر نداشت : ۱) پنجاه هزار فرانک از دارایی خود را به فقرا می دهم. ۲) میل دارم که جسد مرا با تابوت گدایان به قبرستان ببرند. ۳) از دعا و مغفرت کلیساها بیزارم. ۴) می خواهم که همه ی مردم مرا دعا کنند. ۵) به خداوند ایمان دارم.
وصیت نامه زیبای " آلبرت اینشتین"
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.
قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.
خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.
کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.
استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.
آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.
اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.
گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.
عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.
اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند
برسنگ گور
یک روز دل آزرده براین گورنشینید هریک زشمازمزمه ای تازه کشدپیش وان گه همه بایادمن این نغمه برآرید من ازهمه بیزارم وبیزارترازخویش اشکی دوسه بیهوده براین خاک فشانید وز جمع شماکس نپسندد ره پرهیز ناگاه یکی زمزمه خیزدزبن گور من ازهمه بیزارم وازیادشمانیز
*******
وصیت نامهفریدون فروغی تنها وصیت او این بود: « بگویید بر گورم بنویسند: زندگی را دوست داشت ولی آن را نشناخت مهربان بود ولی مهر نورزید طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود ولی کسی بدان راه نیافت در زندگی احساس تنهایی می نمود ولی هرگز دل به کسی نداد و خلاصه بنویسید: زنده بودن را برای زندگی دوست داشت نه زندگی را برای زنده بودن
سعیدخسروي دکترداروسازودبیربازنشسته زیست شناسی هستم، که امروز درکناررب النوع رافت وشفقت ومهربانی روزگارمی گذرانم.آن عزیزی که نهال مهرومحبتش همچنان درفضای زندگیم گل افشانی وعطرافشانی می کند
**عزيزان برداشت ازوبلاگ باذکرماخذ آزاد می باشد**